درباره‌‌ی روح‌هاي بيمار ذهن‌هاي سالم

شايد بتوان گفت آنچه امروز تحت لواي پراگماتيسم، روانشناسي تجربي و فلسفه ي آمريکايي مي شناسيم، از همين جمله ي «ويليام جيمز» آغاز شده است: «آيا زندگي ارزش زيستن دارد؟» چنين پرسش بزرگ و سرشار از تشکيک و دودلي ممکن است هرکسي را به ورطه ي سقوط در انفعال و نااميدي بکشاند. اينکه انسان با اين فکر درگير شود که آيا چيزي به نام آزادي عمل بدون در نظر گرفتن تقدير وجود دارد؟ چه طور مي شود برابر قدرت ويرانگر پديده هاي بيروني که از دسترس ما خارجند ايستاد و از دل زندگي، ارزش زيستن را بيرون کشيد و درک کرد؟ «ويليام جيمز» که خود در روزگار جواني به يقين رسيده بود اين زندگي ارزش زيستن ندارد، به مدد فلسفه، غوطه ور شدن در فکر بي سرانجامي بودن و پس از آن، انديشيدن در اهميت زندگي و زيستن، تمام فلسفه اش را بر نجات يک زندگي، نجات خويش، بنيان نهاد. «جان کاگ» در کتاب «جان هاي بيمار، ذهن هاي سرحال؛ چگونه ويليام جيمز مي تواند زندگي شما را نجات دهد؟» با کنکاش در زندگي و فلسفه ي «ويليام جيمز»، اين فيلسوف بزرگ زندگي، به جان هاي خسته و بيماري نظر دارد که همواره با اين فکر کلنجار مي ر وند که «آيا زندگي ارزش زيستن دارد؟». جان کاگ، سعي کرده درعين دقت، با ايجاز و نکته سنجي به ژرفاي فلسفه ي جيمز رسوخ کرده و براي جان هاي بيماري که در هزاره ي سوم و عصر فروپاشي معناها، توان فکري زيستن زندگي ازشان سلب شده، معناهاي متقني بيابد و با لحني ارسطويي بگويد: «دوستان! زندگي ارزش زيستن دارد.»

آخرین محصولات مشاهده شده