درباره‌‌ی عمله‌جات امپراتوري يا اشمرز

قسمت هايي از کتاب عمله جات امپراتوري يا اشمرز (لذت متن) پدر: دو تا اتاق... همچين بدم نيست... خيلي ها جايي کوچيک تر از اين زندگي مي کنن. زنوب: [ترسان] ولي خب حالا... چرا... چرا... مادر: چرا چي؟ زنوب: چرا هر بار اين صدا رو مي شنويم مي ذاريم مي ريم؟ مادر و پدر هر دو نگاه شان را مي دزدند. اين صدا چيه؟ بگين بهم، بهم بگو مامان... مادر: زنوب، فرشته ي کوچولوم، صد بار بهت گفتم اينو نپرس. پدر: [طفره مي رود] ما خودمونم نمي دونيم. اگه مي دونستيم که بهت مي گفتيم.

آخرین محصولات مشاهده شده