درباره‌‌ی فردا و فردا و فردا

اگر زندگي واقعي من و تو بازي بود، مي‌توانستي آن‌قدر ادامه دهي تا برنده شوي… مي‌توانستي هر لحظه خواستي دکمه‌ي توقف را بزني، مي‌توانستي همه‌چيز را پاک کني و از اول شروع کني، مي‌توانستي حرف‌هاي ديگري بزني؛ نه از آن‌هايي که هميشه گفته‌اي، مي‌توانستي انتخاب‌هايي را که نکردي، تجربه کني و آن روزهايي را که نصفه‌نيمه زندگي کرده‌اي تکرار کني. مي‌توانستي مثل شخصيت‌هاي بازي زندگي کني که دائم مي‌ميرند و هرگز نمي‌ميرند! بازي مي‌توانست زندگي‌ات را به هم‌بازي‌ات گره بزند. درست مثل سم و سيدي که در کودکي سر بازي‌هاي ويديويي دوست مي‌شوند و در يک روز سرد زمستاني، دوباره همديگر را مي‌بينند. سم که هميشه سيدي برايش مثل يک فرمول رياضي بود که نمي‌توانست او را درک کند، بازي جديدي را با او آغاز مي‌کند. آن‌ها از ديگران کمک مي‌گيرند و قرض‌ مي‌کنند و بالاخره اولين بازي ويدويي‌شان را مي‌سازند و در اين مسير، دوست‌داشتن و دوست‌داشته‌شدن، رسيدن به شهرت، شکست، عشق و خشم و حسادت و در نهايت جاودانگي و آرامش را تجربه مي‌کنند.اگر مي‌خواهيد داستان عاشقانه بخوانيد، اما نه از آن عاشقانه‌ها که هميشه خوانده‌ايد، با سم و سيدي عاشق، البته نه هميشه عاشق، در کتاب فردا و فردا و فردا اثر گابريل زوين همراه شويد!

آخرین محصولات مشاهده شده