درباره‌‌ی مادرم دروغ مي‌گويد

مالون مولن چهار ساله در کابوس هايي که در آن او را به يک فرد کاملا غريبه مي دهند، گير افتاده و شروع به اين ادعا مي کند که مادرش مادر واقعي او نيست. معلمان او در مدرسه مي گويند که همه چيز در تخيل اوست زيرا مادرش شناسنامه دارد، عکس هايي از او در دوران کودکي دارد و حتي پزشک اطفال تاييد مي کند که مالون پسرش است. روانشناس مدرسه، واسيلي، اعتقاد ديگري دارد زيرا کودک به وضوح اين مبادله ي بين دو زن را توصيف مي کند. واسيلي شروع به ضبط مکالمات آن‌ها مي‌کند و موجوداتي را که مالون در داستان‌هاي کودکانه استفاده مي‌کند و براي اسباب‌بازي هايش تعريف مي کند تفسير مي‌کند تا داستان را تا جايي که مي‌تواند کنار هم بگذارد. واسيل که متقاعد شده است که مالون حقيقت را مي گويد، به فرمانده پليس ماريان اوگرس (Marianne Augrese) نزديک مي شود که در جستجوي باندي از دزدان بوده است که به يک فروشگاه لوکس دستبرد زده و زن و شوهري را در شهر همسايه دوويل کشته اند. ماريان که نمي‌داند چرا يک کودک ممکن است دروغ بگويد و شايد غريزه محافظتي و مادرانه خودش به او فعال شده، درخواست کمک واسيل را جدي مي‌گيرد. ماريان و تيمش به زودي متوجه مي شوند که خاطره مالون در دستان اطرافيانش است. اعضاي سرد خانواده مولن و افرادي که با آنها ارتباط دارند. با توجه به اينکه خاطرات مالون از گذشته به سرعت محو مي‌شود و جاي خود را به دزدان دريايي، حيوانات و ديگر افکار معصومانه‌تر کودکان در سن او مي‌دهد، ماريان به دنبال يافتن خطي است. کتاب مادرم دروغ مي گويد که به خوبي نوشته شده و شکنندگي شناخت کودک را به نمايش مي گذارد، رماني جذاب است که بايد دنبال شود.

آخرین محصولات مشاهده شده