دربارهی اتاقك اعتراف عمو آرمن
مذاکرات را گذاشتند توي چايخانه ي من و تو ، براي اولين بار بود که دل ام خواست به يادت کيک بپزم سياه تر از کيکهاي تو نشد، اما طعم کيک سوخته ي تو چيز ديگري بود رعنا همان روزها ياد گرفتم قهوه درست کنم براي خودم که نه براي اين اجنبي هاي سربه راه شده نمي دانم چطور زبان هم را فهم مي کردند. آخرش قهوه و کيک را که خوردند پا شدند گويي چايخانه ي ما را گز کنند نمي دانم کدام پدر نيامرز پيشنهاد داده بود اين جا بشود خط مرزي کاغذ نوشته و پايش امضا زده بودند تو بگو سيداسماعيل مرده؛ نه سوالي نه رخصتي وارسي هايشان که تمام شد، چلاقي را فرستادند دست و پاشکسته به من بفهماند چي به چي شده رعنا، نمرديم و شديم مرز جنگ جهاني يک تيغه کشيدم وسط چايخانه در ديگري آن طرف باز کردم نصف کلبه جزو ،متفقين، نصف مال متحدين. من و نقاشي تو شده بوديم مرکز ثقل دنيا.
كد كالا | 109033 |
قطع كتاب | پالتويي |
زبانها | فارسي |
انتشارات | آگه |
تاريخ چاپ اول | 1403 |
ابعاد كتاب | 20 × 13 |
نويسنده | اسماعيل سالاري |
تعداد صفحات | 106 |
نوع جلد | شوميز |
تاكنون نظري ثبت نشده است.