درباره‌‌ی بازي پرونده‌ي نفرين

آخرين چيزي که ديدم ويرگول ساعت رو ميزم بود که دوازده و هفت دقيقه رو نشون مي داد و اين زماني بود که اون داشت ناخن هاي بلند و پوسيده اش رو توي سينه ام فرو مي کرد و با دست ديگه ش جلوي دهنم رو گرفته بود که صدام در نياد يهو از خواب پريدم و روي تخت نشستم و خيالم راحت شد که خواب مي ديدم که چشمم به ساعت رو ميزيم افتاد...

آخرین محصولات مشاهده شده