"انسان،جنايت و احتمال" داستاني است بلند به قلم "نادر ابراهيمي" که برخي از مهم ترين مفاهيمي را که بشر همواره با آن دست و پنجه نرم کرده، به چالش مي کشد؛ مفاهيمي همچون عدم قطعيت و احتمال، تاثير قضاوت و پيش داوري در شکل گيري تصويرهاي ذهني انسان و همچنين نقشي که اين تصويرسازي ها در تصميم گيري، استدلال و برخورد با ديگر انسان ها دارند. "نادر ابراهيمي" کتاب "انسان،جنايت و احتمال" را همچون اثري سينمايي پيش مي برد که در آن زواياي ديد و بازگشت به عقب، از عناصر اصلي فضاسازي به حساب مي آيد.
داستان "انسان،جنايت و احتمال"، در روستاي لاجورد از خراسان اتفاق مي افتد؛ تيتر کوتاهي در صفحه ي حوادث، خبر از قتل زني به اسم فاطمه به دست همسرش مي دهد. زوج مذکور، سال هاست که درگير اختلاف با يکديگر هستند و تلاش هايشان براي جدا شدن از هم، به شکست منجر شده؛ اما با وقوع زلزله اي در خراسان، همه چيز تغيير مي کند.
سيد بابا خان، متهم شده که همسر خود را هنگام وقوع زلزله، به قتل رسانده و پس از پنهان کردن جسد او زير ديوار، به شهر فرار کرده است. مسائل زيادي وجود دارد که اين پرونده را پيچيده نموده است؛ آن ها هرگز نتوانستند بچه دار شوند و سيد بابا اظهار داشته که همسرش با يک مرد ديگر در ارتباط است. از سوي ديگر احتمال مي رود که خود او نيز عاشق زني در ده بالا باشد. وکيل تازه کاري، به عنوان مدافع سيدبابا انتخاب شده و بايد در برابر دادستاني حرفه اي و کارکشته، از وي دفاع کند. روند محاکمه ي سيدبابا و اتفاقاتي که در اين ميان مي افتد، يکي از هيجان انگيزترين نمونه هاي داستاني معاصر به شما مي رود.