دربارهی فرانكلين در تاريكي
فرانکلين در تاريکي مي ترسد . او مي ترسد توي لاک تنگ و تاريکش برود. به همين دليل لاکش را دنبال خودش مي کشد. او فکر مي کند حيوان هاي ترسناک و هيولاها در لاک تنگ و تاريک او هستند.
يک روز فرانکلين به راه مي افتد تا از ديگران کمک بگيرد. او اردکي را مي بيند که از آب عميق مي ترسد و وقتي کسي او را نمي بيند از بازوبند شنا استفاده مي کند. يک شير ديد مي بيند که از صداي غرش مي ترسد و وقتي کسي او را نمي بيند روي گوش هايش گوشي مي گذارد. پرنده اي را مي بيند که از بلندي مي ترسد و وقتي کسي او را نمي بيند با چتر نجات پرواز مي کند. يک خرس قطبي را مي بيند که مي ترسيد از سرما يخ بزند و به همين خاطر وقتي کسي او را نمي بيند، لباس گرم مي پوشد.
| كد كالا | 27619 |
| تاريخ چاپ اول | 1395 |
| قطع كتاب | خشتي |
| زبانها | فارسي |
| انتشارات | پيك دبيران |
| ابعاد كتاب | 23 × 20 |
| نويسنده | پالت بورژوا |
| مترجم | فرمهر منجزي |
| تعداد صفحات | 28 |
| نوع جلد | شوميز |
تاكنون نظري ثبت نشده است.