يه اسکلت رو تصور کن، با يه لايه پوست، يه دسته موي فرفري و يه جفت چشم قلمبه اين خود الکساندره الکساندر يه دفترچه ي قديمي پيدا کرده که عکس يه جمجمه ي ترسناک روشه دفترچه اي پر از عکس هيولاها و رمزهاي عجيب غريب اون و «ريپ» دوست کله مربعيش ميخوان رمز اين دفترچه رو کشف کنن، اما انگار توي شهر يه خبرايي هيولاهاي بادکنکي شورش کردن کرگدن هاي پرنده چنگالوپين ها و حتي قاشق چنگالوپين يعني الکس و ريپ چجوري شهر رو از دست اين هيولاها نجات ميدن؟