«فرانکلين» نام ماه هاي سال و چهار فصل را بلد است. او مي تواند درجة دماسنج را بخواند و هر روز فشارسنج را کنترل کند. فرانکلين نگران چگونگي وضع هواست، چون از طوفان مي ترسد. روزي او مي خواست براي بازي به خانة روباه برود ولي آسمان کم کم تيره و تار و ابرها ضخيم تر مي شد. فرانکلين داشت از رفتن پشيمان مي شد اما مادرش گفت که مي تواند قبل از شروع طوفان به خانة روباه برسد. فرانکلين به خانة روباه رفت، بچه هاي ديگر نيز براي بازي به آن جا آمده بودند. کمي بعد طوفان شروع شد. فرانکلين که بسيار مي ترسيد به داخل لاک خود خزيد، اما کم کم دوستانش مطالبي دربارة طوفان به او گفتند که باعث از بين رفتن ترسش شد. اين کتاب براي گروه سني «الف» و «ب» و «ج» به چاپ رسيده است.