درباره‌‌ی به افق پاريس

پاريس به شکل عجيبي قلب تپنده‌ي فرمي از زيستن است که نمونه‌اش در هيچ‌جاي جهان و در هيچ لحظه‌اي از تاريخ وجود نداشته است. شگفت‌انگيزي پاريس به حدي‌ست که هيبتي جادويي داشته و دارد، به خاصه دربازه‌ي عجيب پس‌از انقلاب کبير تا اواخر دهه‌ي 1960. البته که عصر طلايي شگرف پاريس در سه دهه‌ي ابتدايي قرن بيستم رقم خورد؛ سال‌هاي حضور مجموعه‌ي بزرگي از نويسندگان، شاعران، نقاشان، فيلم‌سازان، منتقدان و... که با مليت‌ها و زبان‌هاي مختلف در پاريس جمع شده و در هر ثانيه از حضورشان، تاريخ هنر را دگرگون مي‌کردند. از دالي، پيکاسو، موديلياني، من‌ري و ... گرفته تا بونوئل، همينگوي، فيتزجرالد، استاين و ... از پاريس، شهري براي عيش مدام ساخته بودند که «الکس جورج» در «به افق پاريس» سعي کرده بخشي ناديدني از آن همه راز و جادو را روايت کند. رمان «به افق پاريس» يا همان «به وقت پاريس»، داستاني‌ست هزارتو و سرشار از بازي با روياها و خيال‌ورزي‌ها که هيچ لحظه‌اش از شور و وجد خالي نمي‌شود. نويسنده‌ها، نقاش‌ها، روزنامه‌نگارها و حتي منشي مارسل پروست(!)، در اين کتاب در فرمي شگفت و شگرف‌ حضور دارند و اسرار، کاميابي‌ها و ناکامي‌ها، سرخوشي‌ها و سرخوردگي‌هايشان را با شيدايي عجيبي عرضه مي‌کنند. کتاب «به افق پاريس» داستان سرگردان‌ها و سرگرداني‌هاست، آن‌ها که مسحورند ولي فقدان چيزي در بودنشان، آن‌ها را به‌هم پيوند داده و ازهمين‌روي در سطر‌سطر کتاب، ما را به خود مي‎‌خوانند.

آخرین محصولات مشاهده شده