فکر کن يک عمه داري، آن هم نه يک عمه‌ي معمولي، يک عمه ي جادوگر هزارساله. حالا بايد او را توي باغچه‌ي خانه‌اش بکاري. دخترعمه‌ات که از قضا عاشقش هم هستي کنار باغچه ايستاده و اشک مي ريزد. شايد حالا بتواني اسماعيل را کمي درک کني، پسري که در پنجاه‌سالگي به دنيا مي‌آيد. او بايد سخت‌ترين تصميم زندگي‌اش را بگيرد؛ يا بايد زندگي اش را به‌سوي پيري ادامه بدهد يا به‌سوي کودکي. شبح شناور داستاني وهم‌انگيز است و سراسر تخيل و ترس، داستان پسري که هويت واقعي تک‌تک اطرافيان و خانواده‌اش را کشف مي‌کند، تمام چيزهايي را که سال‌ها از آن بي‌خبر بوده… البته ميان اين‌همه وحشت و وهم نويسنده فراموش نکرده که تو را هم بخنداند.