جود فاولي، مردي است که تلاش هاي بي شمارش براي پيشرفت و بيرون آمدن از طبقه ي اجتماعي خود توسط جامعه و دست سرنوشت با شکست مواجه شده، و توماس هاردي با روايت داستان زندگي اين شخصيت، از باارزش ترين نهادهاي جامعه ي ويکتوريايي-از قبيل ازدواج، طبقه ي اجتماعي، دين و تحصيلات عالي-به سختي انتقاد کرده است. روستايي فقيري به نام جود فاولي، آرزو دارد تا در دانشگاه عالي کرايست مينستر تحصيل کند، اما بلندپروازي هاي جود به واسطه ي تبعيض در طبقه ي اجتماعي و دختري روستايي که با تظاهر به حامله بودن، او را وادار به ازدواج با خود مي کند، راهي از پيش نمي برد. جود که در ازدواجي بدون عشق گرفتار شده، حرفه ي سنگ تراشي را برمي گزيند و عاشق دخترعموي روشن فکر و آزادي خواه خود، سو برايدهد، مي شود. سو که از ازدواج و زندگي مشترکش ناراضي است، به منظور زندگي با جود، همسرش را ترک گفته و پس از مدتي از او حامله مي شود. فقر و قضاوت هاي جامعه، فشاري غيرقابل تحمل به اين زوج وارد کرده و آن ها را به قعر مارپيچي از مشکلات پرتاب مي کند که پايانش، يکي از شوکه کننده ترين صحنه ها در تمامي ادبيات است. جود گمنام، شاهکاري خيره کننده و بي پرده ترين و شخصي ترين رمان توماس هاردي به حساب مي آيد.