"پدر سرگي" داستاني است که توسط لئو تولستوي بين سالهاي 1890 تا 1898 نوشته شده و براي اولين بار در سال 1911 پس از مرگ وي منتشر شد. داستان از کودکي و جواني شاهزاده استپان کساتسکي آغاز مي شود. مرد جوان براي چيزهاي بزرگ مقدر است. او در آستانه عروسي خود فهميد که نامزد خود کنت مري کروتکووا با تزار نيکلاس اول محبوبش رابطه برقرار کرده است. سالها تواضع و ترديد دنبال مي شود. با وجود دور شدن از جهان ، او هنوز به خاطر اين که زندگي او را به طرز چشمگيري تغيير داده است ، به ياد مي آوريم. يک شب زمستاني ، گروهي از شاديکاران تصميم به ديدار وي مي گيرند و يکي از آنها ، زن مطلقه به نام ماکووکينا ، شب را در سلول خود مي گذراند ، با اين هدف که او را اغوا کند. پدر سرگيوس کشف مي کند که هنوز ضعيف است و براي محافظت از خود ، انگشت خود را بريده است. ماکووکينا از اين عمل حيرت زده مي شود و صبح روز بعد ، عهد مي کند که زندگي خود را تغيير دهد. يک سال بعد او به يک صومعه پيوست..