درباره‌‌ی شفافيت

آندري تارکوفسکي، وقتي براي اولين بار به آمريکا رفت و «مانيومنت ولي»(دره‌ي يادبود) را از نزديک ديد، گفت: «آمريکايي‌ها چطور در چنين مکاني وسترن مي‌سازند؟ در اينجا بايد درباره‌ي خدا فيلم ساخت»! شناخت ما از تارکوفسکي و سينمايش، معناي درست مدنظر او را هويدا مي‌کند: «معنويت». به‌واقع، فيلمساز بزرگ روس معتقد بود با ديدن طبيعت شگفت‌انگيز، بايد تعمق کرد و براي يافتن روح نهفته در جهان به جست‌وجو رفت، آن‌هم در زمانه‌اي که انسان ديگر براي اين روح و تبلورش که طبيعت است، ديگر ارزشي قائل نيست. «مارک دوگن»، در کتاب «شفافيت» بر همين ايده پافشاري کرده و داستاني نوشته بر مبناي نسبت جاودانگي و احترام به محيط زيست و طبيعت! پروژه‌اي در آينده، به جهان نويد جاودانگي مي‌دهد، فقط با يک شرط: احترام به محيط زيست؛ زني در ميان جايگاه خدايان باستاني، کنار دريا و صخره‌هاي سرزمين يخ نشسته و با قدرت‌هاي جهان بحث و مجادله مي‌کند و به همه مي‌گويد که فقط با پذيرش معناهاي ازدست‌شده‌ي جهان، اجازه‌ي جاودانه‌شدن را صادر مي‌کند! دوگن داستانش را به همين شفافيت نوشته و از هر استعاره و کنايه‌اي دوري کرده، چون ديگر وقتش رسيده که حقيقت از ميان استعاره‌ها بيرون آمده و شفاف شود و درست به همين دليل است که اين کتاب، خواندني‌ست!

آخرین محصولات مشاهده شده