پرونده‌ي قتلي با گره‌هاي بسيار به دايره‌ي جنايي مي‌رسد و بعد از مدتي تبديل به مسئله‌ي شخصي سرگرد نجفي مسئول پرونده مي‌شود. قاتل پيرمردي عجيب است که به دليل حفر تونل‌هايي دقيق و حساب شده در ميان اعضاي دايره‌ي جنايي به موش کور معروف شده. دغدغه‌ي حل اين پرونده فشار بسيار زيادي به سرگرد نجفي وارد مي‌کند تا جايي که خانواده و حريم شخصي‌اش هم از آن متأثر مي‌شود. همسرش قصد ترک او را دارد و در اين ميان سهل‌انگاري سربازان تحت امرش باعث فرار قاتل مي‌شود. سربازها بازداشت و تنبيه مي‌شوند و سرگرد هم مواخذه و از خدمت تعليق مي‌شود. پرونده را به کس ديگري مي‌سپرند.

اولدوز طوفاني با نثري روان، چابک و گزارش‌گونه توانسته روند حل يک پرونده‌ي جنايي مهيب را به داستاني پرکشش و جذاب تبديل کند. طوفاني با اتخاذ شيوه‌ي روايت متقاطع و پرش‌هاي زماني و جغرافيايي در طول داستان قصه‌اي پرافت‌و‌خيز و هيجان‌انگيز از تنش‌ها، اضطراب‌ها و چالش‌هاي زندگي يک سرگرد نيروي انتظامي به دست داده که در باتلاقي از خشونت گرفتار آمده است. خشونتي که همچون دخمه‌هايي نقب شده پوست شهر را پوک و پوسيده کرده و منتظر اشاره‌اي است تا همچون هيولايي از زير آوار به بيرون بخرد و کور و بي‌هدف از همه چيز و همه کس انتقام بگيرد.