اگر جان گريشام داستان هايي را پيرامون شخصيت وکلا مي نويسد، "فرديناند فون شيراخ" فلسفه اي را که وکلا عرضه مي کنند، به رشته ي تحرير درمي آورد. "مجازات" مجموعه اي از داستان هاست که هم اعتراض آميز و هم با شفقتي بشردوستانه نوشته شده اند؛ داستان هايي که نه تنها فاجعه اي را که ممکن است براي يک فرد رخ دهد، نشان مي دهند، بلکه باعث مي شوند شما آن فاجعه را تمام و کمال احساس کنيد. هر قصه يک عالم کوچک است، با شخصيت هايي متفاوت؛ اما هميشه موضوع اصلي، "مجازات" را از زاويه اي تازه نشان مي دهد و هرگز نگاه از بالا به پايين ندارد و تحقير نمي کند. در اين داستان هاي کوتاه، درک عميق و شهودي از وضعيت انسان وجود دارد.
"فرديناند فون شيراخ" اين اثر را بسيار خوب نوشته و احساسات تيره و تاريکي را در آن تلقيح کرده است. او نشان مي دهد که همه چيز هرگز سياه و سفيد نيست، اما واقعيت مي تواند چيزي باشد که شما را نااميد کند. "فرديناند فون شيراخ" نشان مي دهد که چگونه در نهايت افراد بي گناه و خوش قلب بيشتر از گناهکاران رنج مي برند و شايد جهان هرگز از آن مطلع نباشد. اين کتاب در مورد اين است که زندگي چقدر ناعادلانه است و چگونه رويدادهاي کوچک مي توانند آينده ي شخصي را بي نهايت شکل دهند و تغيير دهند. "مجازات" درباره ي چشم انداز، حقيقت و دروغ هاي اجتماعي است.
"مجازات" مجموعه اي از داستان هايي است که نگارشي ساده، تاريک اما هنوز سرشار از عشق دارند. ما وارد ذهن کساني مي شويم که در اطراف خود مي بينيم؛ افکار و مبارزات روزمره ي آن ها، خوشبختي و نااميدي آن ها، اشتياق و شهوت آن ها و چگونگي منجر شدن همه ي اين ها به جنايت، مرگ و "مجازات" مادام العمر را خواهيم ديد.