اين رمان مسحورکننده از برنده ي جايزه ي نوبل ادبيات، توني موريسون، بسيار يادآور آثار ويليام فاکنر است و به عشق و نفرت، قدرت و فساد، و مسائل مربوط به رنگ پوست و طبقه ي اجتماعي در زندگي سه نسل از زنان سياه پوست در يک محله ي ساحلي رو به زوال مي پردازد. زندگي بيل کوزي، پر بود از ابراز علاقه و محبت زنان بسيار زيادي که حاضر بودند براي جلب توجه او، دست به هر کاري بزنند. اما به نظر مي رسد که مرگ کوزي نه تنها پاياني بر اين ابراز علايق نبوده، بلکه باعث به وجود آمدن تنازعات و کشمکش هاي بعضا خشونت آميزي بين همسر، دختر، نوه، کارمند و معشوقه ي او نيز شده است. هر کدام از شخصيت هاي اصلي کتاب، خاطرات و اموال کوزي را متعلق به خود دانسته و از هيچ چيز-از دسيسه چيني گرفته تا اعمال خشونت-براي تصاحب آن دريغ نمي کنند. توني موريسون با نوشتن رمان عشق، اثري زيرکانه، خنده دار، هيجان انگيز و تأثيرگذار خلق کرده است.