درباره‌‌ی خشتمال

قسمت هايي از کتاب خشتمال (لذت متن) اومدن . اومدن قبل از اين که بابا با اوسا ملايم حرف زده باشه. دم غروبي بود و بابا رفته بود دست به آب که اين دفعه زن رحيم چونه گير سرشو کرد تو خونه ، داد زد: مامان اشمال، مامان اشمال، بدو که کنف شدي . جالي ت و شوهلش سل کوچه جلو منجلشونه. بايکي زدن به تيل و تاپ همديگه. زن بابا زد تو سر خودش، رو به در مستراح گفت : بفرما. هنوز نيومدن آبرومونو بردن .

آخرین محصولات مشاهده شده