درباره‌‌ی كژال (شوميز)

اين مسئله خسرو رو هم ناراحت کرده بود! احساس ميکردم که خيلي دلش ميخواد در اينمورد باهام صحبت کنه اما خسرو خوددارتر از اين حرفا بود! ايده هاش رو هم مي دونستم چه جوريه! هميشه بطرف مقابلش اعتماد به نفس مي داد!جوري با آدم برخورد ميکرد که به آدم احساس بودن دست مي داد!هر وقت که مثلا ازش راهنمايي مي خواستم طوري عمل ميکرد که دست آخر حس ميکردم که خودم به اون نتيجه رسيدم وبهترين راه حل به فکرخودم رسيده!از اين اخلاقش واقعالذت مي بردم!شايد اگر اين قرار و عهد اجباري در ميون نبود، خسرو کسي بود که من براي همسري انتخابش ميکردم! ليلا صميمي ترين دوستم بود .دختر خوشگلي نبود اما خيلي مهربون و بانمک! هميشه هم مي گفت که دلش ميخواد شبيه من باشه! حالا يا تعريف از خود حسابش مي کنين يا نه اما من طبق گفته دوستام و به استناد رجوع خواستگارهاي نسبتا زياد و پلکيدن پسراي دانشکده دور و ورم، دختر قشنگي بودم! البته خودم اين موضوع رو مي دونستم و خيلي هم ازش لذت مي برم اما هميشه وقتي کسي ازم تعريف ميکرد ، با گفتن جملات چشم شما منو قشنگ مي بينه و شما لطف داريد و اين چيزا، اظهار فروتني ميکردم!

آخرین محصولات مشاهده شده