درباره‌‌ی پسران فريدون (داستان‌هاي شاهنامه) جلد 5

فردوسي داستان را پس از سرنگوني ضحاک آغاز مي‌کند تا بگويد روزگاري سخت بر مردم ايران گذشت تا مردم با شاهي از نژادي نوراني و پاک، بر زشتي پيروز شوند. شاعر در ابتداي داستان مي‌گويد مادر فريدون از اين بابت خشنود بود، زيرا انتقام شوهرش گرفته شد. پس از آن، مادر دانست ديگر به مال و دارايي نياز ندارد، پس آن را به نيازمندان بخشيد. به روايت شاهنامه، مردم جشن گرفتند. اين جشن مهرگان بود. پس از آن داستان پسران فريدون است. فريدون پس از آزمودن دانش و توانايي پسرانش، از مردان روحاني زمانه و ستاره‌شناسان کمک گرفت تا بگويند در پيشاني و آتيه فرزندان چه مي‌بينند. سپس سرزمين پادشاهي را بين آنان تقسيم کرد. پسران بزرگ از کار پدر ناخشنود و نسبت به سهم برادر کوچک خود دچار رشک شدند، تا آنجا که به فکر کشتن او بودند… هنگامي که فريدون از انديشه‌? پسران آگاه شد، چه بايد مي کرد؟ چه سرنوشتي در انتظار فرزند دردانه‌? او بود؟ آينده ايران چه مي‌شد؟

آخرین محصولات مشاهده شده