درباره‌‌ی گرگ مغول (داستان زندگي چنگيز خان)

بوئورچو، نزديک ترين دوست تموچين ، در آستانه خواب ابدي گذشته ها را مرور مي کند: آماده اي ؟ رنجيدم . عجب پرسشي ، من مغولم . و اکنون ترک اسب آن که زندگي اش سراسر وقف عطشناک ترين مرد روزگار بوده ، آماده است تا مخاطب بر آن بنشيند و از پنهاني ترين رازهاي اين قوم مرموز باخبر شود. بوئورچو با چنگيزخان پيماني ابدي بسته است ، جنگ ها و دشواري ها را پس پشت نهاده و چون برادري هميشه همراهش بوده است ، با اين همه او نيز چرخ دروغ را پيش روي خود مي يابد، چرخي که استخوان هاي متهم را آرام آرام خرد مي کند و اين ها به خاطر يک زن است ، زني که گرگ مغول تشنه اوست ...

آخرین محصولات مشاهده شده