دربارهی داستان غمانگيز و باورنكردني ارنديراي سادهدل و مادربزرگ سنگدلش
مارکز هميشه با اولين جملات داستانهايش طوري خواننده را ميخکوب ميکند که تا پايان به سختي ميتوان از خواندن دست کشيد. اين گيرايي در اين مجموعه داستان تا پايان وجود دارد. به ويژه آنکه در پايان وقايعي همه? آنها را به هم پيوند ميزند و از اين رو اين مجموعه را ميتوان منسجم و بههمپيوسته دانست.
معجزات نادري هم که از فرشته ظاهر شده بود، با يک نوع اختلال رواني همراه بود؛ مثل اين معجزه که مرد نابينايي نور ديدگان خود را بازنيافت ولي در عوض سه دندان جديد درآورد، يا افليجي که موفق نشد راه برود ولي نزديک بود در لاتاري برنده شود يا آن جذامي که از زخمهايش گل آفتابگردان روييد. آن معجزههاي تسليبخش، که به نظر تفريحاتي براي وقتگذراني ميرسيدند، آبروي فرشته را برده بود و نمــايــش زنــي که تبديــل بــه عنـکبــوت شــده بــود، يکبــاره ارزش او را از بين برد.
كد كالا | 94410 |
زبانها | فارسي |
انتشارات | ثالث |
ابعاد كتاب | 22 × 15 |
تاريخ چاپ اول | 1400 |
قطع كتاب | رقعي |
نويسنده | گابريل گارسيا ماركز |
مترجم | بهمن فرزانه |
تعداد صفحات | 119 |
نوع جلد | شوميز |
تاكنون نظري ثبت نشده است.