درباره‌‌ی هري پاتر و شاهزاده دو رگه 1 (2 جلدي)

چيزي به نيمه شب نمانده بود و نخست وزير، تنها در دفتر کارش نشسته بود و يادداشت بلندبالايي را مي خواند که واژه هايش بدون انعکاس کوچک ترين نشانه اي از معنايشان به درون ذهنش سرازير مي شدند. منتظر تلفن رييس جمهور کشوري دوردست بود و نمي دانست اين مرد بخت برگشته کي تلفن مي زند؛ از سوي ديگر مي کوشيد خاطره ي ناگوار آن هفته ي طولاني، ملال آور و پر دردسر را از سرش بيرون کند و در اين گيرودار ديگر در ذهنش جايي باقي نمانده بود تا آن را به چيز ديگري اختصاص بدهد. هرچه بيش تر مي کوشيد بر روي حروف چاپي يادداشت متمرکز شود چهره ي شادمان يکي از مخالفين سياسيش را با وضوح بيش تري در برابر چشمانش مي ديد. اين شخصيت مخالف خاص، درست در همان روز در خبرها آمده بود تا نه تنها تمامي حوادث وحشتناک هفته ي گذشته را برشمارد (گويي نيازي به يادآوري آن ها بود) بلکه بدين منظور که توضيح بدهد علت وقوع تک تک آن ها کوتاهي دولت بوده است. با تصور اين اتهام ها، ضربان نبض نخست وزير تندتر شد زيرا هيچ يک از آن ها حقيقت نداشتند و منصفانه نبودند.

آخرین محصولات مشاهده شده