درباره‌‌ی پرواز با بال‌هاي شكسته

قسمت هايي از کتاب پرواز با بالهاي شکسته (لذت متن) در دو دنياي متضاد نفس مي کشيم. دمي از هواي مرگ و ويراني و جنگ دمي از هواي اميد و عشق و پيوند. روي امواج غم و شادي شناور بوديم. بلي من رودي هستم. فرزند اين خاک کهن، زاده دشت سروج و نوه کوه هاي استواري که هزاران سال است در برابر متجاوزان و بدخواهان ايستادگي نموده است. سرم به بلنداي کوه سرافراز و دلم به بزرگي دشت سرسبز مان است. کوباني در ماه آدار (مارس) جامه اي سبز رنگ به تن کرده بود، جامه اي هم رنگ چشمان دختري که آن لحظه از کنارم رد مي شد. آن مکان و زماني که نگاهم به نگاهش گره خورد را به خوبي به ياد دارم... پس از آن لحظه همه چيز چون سراب بود. نه در پيش آن سرو قامت روان شدم و نه براي سخن گفتن با او تلاشي کردم. ديدار ما در سکوت بود، لحظه اي از لحظه هاي گم شده اين زندگي و...

آخرین محصولات مشاهده شده