"گزارش به خاک يونان" نوعي خود زندگي نامه ي معنوي از "نيکوس کازانتزاکيس"، خالق اثار مشهوري همچون "زورباي يوناني" و "مسيح بازمصلوب" مي باشد. او داستان زندگي خود از کودکي اش در کرت تا مسافرت در سرتاسر مديترانه و اروپا را همچون گزارشي در بستر مرگ، به يکي از قهرمانان خود که يک نقاش کرتي بود، مي نويسد. در "گزارش به خاک يونان" مي توان سير انديشه و افکار "نيکوس کازانتزاکيس" را به عنوان يک مسيحي ارتدکس دو آتشه تا اثرات نيچه و بودا و لنين بر تفکراتش و نهايتا ايستگاه آخر او که بينشي کرتي بود، دنبال کرد. افراد زيادي در زندگي، مکاتب فکري خود را تغيير مي دهند اما "نيکوس کازانتزاکيس"، قادر بوده تا با شفافيت بيشتري به آنچه قبلا اعتقاد داشته بنگرد تا اين دگرگوني ها را به منزله ي ايستگاه هاي مهمي در زندگاني اش بيابد. آنچه در "گزارش به خاک يونان" به خوبي به تصوير کشيده شده، اشتياق و خونگرمي مردم سرزمين يونان است و اگر مسافرت را به عنوان نوعي ماموريت دروني و بلوغ و خودشناسي قبول داريد، اين کتاب به نوعي با سفر به يونان برابري مي کند. به دليل اينکه اثر نزديک به زمان مرگ نويسنده به نگارش درآمده، گرفتار بازنويسي هاي پشت سر هم نشده و آنچه که به دست مخاطب رسيده، نوشتاري تازه و روان است. "نيکوس کازانتزاکيس" قلب خود و قلب کرت را در اين کتاب تعبيه کرده و با خواندن آن، مخاطب بيش از هميشه به آنچه کودکي و جواني اين نويسنده ي بزرگ را شکل داد و تمام چيزهايي که روي او تاثير گذاشت را با زباني صميمي و به طور مستقيم از خود او دريافت مي کند.