آيا هر عنصر زيبا در جهان بايد يکي از خراش‌هاي زندگي را لمس کند و در حالي که همچون بادکنک‌هاي رنگارنگ به دور خود مي‌چرخد، ناپديد شود؟‌ چرا اينقدر غيرممکن به نظر مي‌رسد که کسي را دوست داشته باشيم و با او خوشحال باشيم؟ کتاب «دنيا همين است»، اولين اثر ماهر اونسال اريش، نويسنده‌ي محبوب ترک است. با اين حال، اين رماني است که کاملا با جهان داستاني او گره خورده است. نويسنده کتاب را با داستان گونش که نتوانست به عصرانه برسد،‌ احتمالا به دليل شکست عشقي و زخم قلب، آغاز مي‌شود و سپس با فلاش‌بک و... ما وارد جهان داستان «دنيا همين است» و کاراکترهاي متعدد آن مي‌شويم؛ به درون ذهنيات و خاطرات اين آدم‌ها. اين کتاب خون‌پاش و پر جنب‌و‌جوش، که در طول ساليان گسترش مي‌يابد،‌ از شخصيتي به شخصيتي ديگر، لحظه به لحظه، و از مکاني به مکاني ديگر گذر مي‌کند؛ و در جايي که شخصيت‌هاي متعدد داستان دستخوش تغيير و تصادف مي‌شوند، بخش‌هاي زندگي هر شخصيت،‌ به طور طبيعي همچون رد پاي بر شن‌ها با هم تلاقي مي‌کنند. حرکتي طبيعي که البته نويسنده در آن دست برده است، در طول کل رمان جاري است و شما هنگام خواندن آن و برخورد با شخصيت‌ها، به مانند کسي هستيد که گوشه‌اي از رودخانه‌اي بي‌پروا ايستاده و به درون تنداب سنگ مي‌اندازد. کتاب «دنيا همين است»، با طرح خلاقانه‌اش، با انرژي برتابيده از خطوط داستاني و حساسيت منحصربه‌فرد نويسنده، به سفر خود در جهان ادبي ذهن ما ادامه مي‌دهد.