درباره‌‌ی فلسفه‌ي هنر

گئورگ ويلهلم فردريش هگل در فلسفه هنر بيانيه ي معروفي دارد : "ما به انتهاي هنر رسيده ايم." هگل سير پيشرفت هنر را ترسيم مي کند تا نشان دهد چگونه به پيشرفت کامل و نهايي خود رسيده است. اما اين بدان معنا نيست که هنر براي ما مرده است – بلکه تفسير اين جمله ي او فاصله ي زيادي با اين دارد . هنر براي هگل از جهت آنکه حقيقت را نمايان مي کند بسيار ارزشمند است. هگل براي اهميت فلسفه ي هنر استدلال مي کند ، که براي او هنر از جهت کمک کردن به درک ما از واقعيت ، بالاتر از مطالعه طبيعت قرار دارد. اما از نظر او هنر با توضيحات او اساسا هم محدود و هم در معرض خطر دائمي پايان يافتن است. هگل نشان مي دهد هنر در وحدت کامل مجسمه کلاسيک به اوج خود مي رسد ، اما پس از آن ، قادر به نشان دادن فضاي دروني مسيحيت ، تکامل يافتن در دين يا پراکنده شدن در نثر نيست .. هگل ژانر هاي هنري را از معماري گرفته تا شعر با توجه به توانايي شان در کمک به انسان براي بازتوليد خود هم به صورت فردي و هم به صورت جمعي رتبه بندي مي کند. و هر چه که هنر بيشتر فهم انسان از خود را منعکس کند بيشتر در خطر اين است که به پايان برسد. ابتداي اين کتاب مقاله اي ستودني از ديويد آکامبرا وجود دارد که به توضيح زيبايي شناسي هگل مي پردازد.

آخرین محصولات مشاهده شده