درباره‌‌ی ذهن خالي

"ذهن خالي" اثري است از نويسنده ي ژانر عاشقانه و جنايي "هما پوراصفهاني" که اين بار يک عشق شورانگيز و رويايي را در يک "ذهن خالي" پرورش داده است. فراموشي و نسيان، آغاز قصه اي است براي نو شدن. يک "ذهن خالي" که قرار است با اتفاقات جديدي پر شود. داستان از گره و معماهايي تشکيل شده که نياز به حل شدن دارند و مخاطب را براي حل کردن اين پازل که هر قطعه اش در سطري از قصه مخفي شده، به چالش مي کشند. گاه اين قطعات با سختي و به تدريج پيدا مي شوند و گاه ناگهاني و غيرمنتظره و خواننده بايد خودش را آماده کند تا بالاخره بفهمد قاتل کيست؟
"هما پوراصفهاني" داستان "ذهن خالي" را از فضاي بيمارستان آغاز مي کند. پولک به سختي چشم هايش را مي گشايد و به دنياي سردرگرمي و دردهاي جسمي و روحي قدم مي گذارد. او نه کسي را مي شناسد و نه مي داند که اينجا چه مي کند. در واقع او هيچ چيز را بخاطر نداشته و همه چيز از ذهنش پاک شده است؛ همه چيز حتي خودش. قبل از اين اتفاقات، پولک شاهد يک پرونده ي جنايي بوده است. پرونده قتلي بزرگ که در آن نامزد پولک به عنوان قاتل دستگير و به زندان منتقل شده و در انتظار اعدام است. حالا همه چيز به حافظه ي پولک بستگي دارد و اگر او نتواند بخاطر بياورد که قاتل حقيقي کيست، نامزد او جان خود را از دست مي دهد. در اين بين قاتلان واقعي در صدد هستند تا پولک را به قتل برسانند اما مسئوليت حفظ جان او به عهده ي شخصي به نام فرزام عظيمي نياست. آشنايي با فرزام و سرنوشت اين داستان جنايي را در کتاب "ذهن خالي" از "هما پوراصفهاني" بخوانيد.

آخرین محصولات مشاهده شده