درباره‌‌ی دودمان

بالاخانه غم خانه شده بود، طوري که ارسلان هم جا خورد با همه ي جسارتي که داشت. نشاني از تاجي نبود. رفته بود تو اتاق خودش و در را از پشت بسته بود. شوقي هم کنج اتاق نشسته و زانو ها را بغل گرفته و خم شده بود تنش، حلقه و انبوه موها قاتي چارقدش ريخته بود پايين تا روي ساق ها و ارسلان هم که در را باز کرد و پاگذاشت تو در شوقي سر بلند نکرد ببيند کسي که در را باز کرده چه کسي است، شايد هم متوجه باز شدن در اتاق نشده بودارسلان لحظاتي دست به دستگيره ي در خيره ماند به شوقي مگر سر بلند کند و چيزي بگويد، اما نه ...

آخرین محصولات مشاهده شده