درباره‌‌ی 53 نفر

«قانون از در زندان تو نمي آيد.» اين جمله را ما نه يک بار و دوبار بلکه بارها از مامورين زندان مي شنيديم. مدتها بود که قانون از ايران رخت بربسته بود، از آن روزي که به پيشاني روزنامه نويسان داغ هوچيگري زدند و با شلاق و کتک و سپوري بلديه جلوي آنها در آمدند، ديگر قانون در ايران وجود خارجي نداشت. ولي باز صورت ظاهري آن حفظ مي شد، باز عدليه اي وجود داشت، عروسک هايي روي کرسي هاي وزارت و وکالت قيام و قعود مي کردند. اما دور زندان ديوار چين کشيده بودند. کسي از عدليه جرأت نمي کرد به در آن نزديک شود. هيچ کس نمي پرسيد که به چه اتهام و جرمي مردم اين کشور به زندان مي افتند، با آنها چه معامله اي مي شود، چند نفر در سال در اين جهنم از گرسنگي و بيماري و از زجر و شکنجه مي ميرند.

آخرین محصولات مشاهده شده