کتاب "تاثير سايه" به بررسي موضوع اصلي درگيري‌هاي انسان با ناسازگاري بين آرزوها و واقعيت‌ها پرداخته است. دوگانگي به عنوان يکي از مرکزي‌ترين تجارب انساني شناسايي مي‌شود؛ مضاميني همچون خير و شر، زندگي و مرگ، اميد و تسليم، موفقيت و شکست در زندگي هر انسان وجود دارند و نيروهاي دروني او را در همه جنبه‌هاي زندگي تحت تأثير قرار مي‌دهند. نويسنده با استفاده از طنزآميز شرح دادن اختلافات و دعواهاي انسان‌ها و ارتباط آن‌ها با نيمه تاريک وجودشان، بيان مي‌کند که همه افراد به نوعي از سايه خود درنده هستند و اين جنبه پنهان و انکارش موجب تشديد قدرت آن مي‌شود.

نويسنده سوال مي‌کند که اگر خود را در يکي از اين دوگانگي‌ها قرار مي‌دهيد، چرا از زندگي‌تان راضي نيستيد؟ چرا با تمام دانش و موفقيت‌ها نمي‌توانيد نيت خوبتان را عملي کنيد و چرا به رفتارهاي ناخوشايندي که با ارزش‌هايتان متفاوتند، پافشاري مي‌کنيد؟ اين همه مربوط به نيمه تاريک و پنهان وجود شما است، جايي که نيروهاي غيرارادي‌تان پنهان شده‌اند و شما بايد اين جنبه را شناسايي کنيد تا بتوانيد کليد قدرت، موفقيت، شادي و توانمندي بر اساس روياهايتان را پيدا کنيد.

سايه درون در همه‌جا حضور دارد و مي‌توانيد آن را در هر جنبه از زندگي‌تان تشخيص دهيد؛ در خبرها، مطالب اينترنتي، و تعاملات با ديگران. اين نگراني که با آشکار شدن بخش تاريک وجود‌تان، شرمساري و خجالت زيادي تجربه مي‌کنيد و بدترين کابوس‌هاي‌تان واقع مي‌شوند، باعث مي‌شود که از مواجهه با آن فرار کنيد و سعي کنيد آن‌را پنهان کنيد. به جاي کشف و درک آن، سرتان را در برف پنهان مي‌کنيد و از مواجهه با بخش سايه‌اي خود دوري مي‌کنيد.