درباره‌‌ی روزگار سپري شده مردم سال‌خورده 2 (3 جلدي)

همه ي نحسي ها با عر عر آن کره خر وامانده شروع شد. کره خري که بابام مرغ و نه تا جوجه هاش را باش تاخت زده بود، کره خر غرشمال ها. هنوز آفتاب نزده بود که در خانه مان را زدند. عمه ت خورشيد رفت پشت در و خبر آورد که دده ي کلو آمده رد بابام برود سر حاج کلو را بتراشد. من زير لحاف بودم. کرسي داشتيم. بابام نشسته بود پاي سماور

آخرین محصولات مشاهده شده