درباره‌‌ی شرح جامع مثنوي معنوي 1

ساعتي تاخير کرد اندر شدن بعد از آن شد پيش شير پنجه زن/ زان سبب کاندر شدن او ماند دير خاک را مي کند و مي غريد شير/ گفت من گفتم که عهد آن خسان خام باشد خام و سست و نارسان/ دمدمه ايشان مرا از خر فکند چند بفريبد مرا اين دهر چند/ سخت در ماند امير سست ريش چون نه پس بيند نه پيش از احمقيش/ راه هموارست زيرش دامها قحط معني درميان نامها/ لفظها و نامها چون دامهاست لفظ شيرين ريگ آب عمر ماست/ آن يکي ريگي که جوشد آب ازو سخت کم يابست رو آن را بجو/ منبع حکمت شود حکمت طلب فارغ آيد او ز تحصيل و سبب/ لوح حافظ لوح محفوظي شود عقل او از روح محظوظي شود/ چون معلم بود عقلش ز ابتدا بعد ازين شد عقل شاگردي ورا / عقل چون جبريل گويد احمدا گر يکي گامي نهم سوزد مرا/ تو مرا بگذار زين پس پيش ران حد من اين بود اي سلطان جان/ هر که ماند از کاهلي بي شکر و صبر او همين داند که گيرد پاي جبر/ هر که جبر آورد خود رنجور کرد تا همان رنجوريش در گور کرد/ گفت پيغمبر که رنجوري بلاغ رنج آرد تا بميرد چون چراغ/ جبر چه بود بستن اشکسته را يا بپيوستن رگي بگسسته را / چون درين ره پاي خود نشکسته اي بر کي مي خندي چه پا را بسته اي/ وانک پايش در ره کوشش شکست در رسيد او را براق و بر نشست/ حامل دين بود او محمول شد قابل فرمان بد او مقبول شد/ تاکنون فرمان پذيرفتي ز شاه بعد ازين فرمان رساند بر سپاه/ تاکنون اختر اثر کردي درو بعد ازين باشد امير اختر او/ گر ترا اشکال آيد در نظر پس تو شک داري در انشق القمر/ تازه کن ايمان ني از گفت زبان اي هوا را تازه کرده در نهان/ تا هوا تازه ست ايمان تازه نيست کين هوا جز قفل آن دروازه نيست/ کرده اي تاويل حرف بکر را خويش را تاويل کن نه ذکر را/ بر هوا تاويل قرآن مي کني پست و کژ شد از تو معني سني

آخرین محصولات مشاهده شده