درباره‌‌ی رازي در كوچه‌ها

حميرا بر بالين پدر محتضرش حاضر مي شود تا در آخرين لحظه هاي زندگي همراهش باشد و در همان حال سفري دارد به دوران کودکي و کوچه هاي کودکي، مادرش ماهرخ و دوست و همبازي اش آذر. کوچه تنگ و باريک است و مناسبات خاص خودش را دارد. ما همراه حميرا از خانه به کوچه مي رويم و زندگي با ماجراهاي ريز و درشت آن را تجربه مي کنيم. حميرا و آذر با هم کوچه و خانه ها و آدم هايش را کشف مي کنند و بزرگ مي شوند. کوچه اما تحمل بلندپروازي و جسارت را ندارد و آذر عاصي را در بالاي بلندترين درختش به آتش مي کشد. داستان با يادآوري رنج و ترديد ماهرخ در برگشتن به خانه اش به پايان مي رسد.

آخرین محصولات مشاهده شده