حوادث داستان در مناطق روستايي کشور فرانسه و در اواخر قرن بيستم مي گذرد. شخصيت اصلي کتاب امانوئل کمت است؛ مردي که سابقا مدير مدرسه بوده و اکنون به کشاورزي و مزرعه داري روي آورده است. او همچنين يک مکان توريستي[قلعه ا ي قديمي به نام مالويل در روستاي مجاور]دارد. کمت، مردي بسيار با انگيزه و قابل احترام بوده و به سياست و رهبري علاقه نشان مي دهد. امانوئل و چند تن از دوستانش، به هنگام آغاز جنگي هسته اي، در انبار شراب قلعه به سر مي برند و همين موضوع باعث مي شود که آسيبي به آن ها نرسد، اما همه چيز در اطراف آن ها به خاکستر تبديل مي شود. اعضاي اين گروه تصميم مي گيرند تا تحت رهبري امانوئل، به بازسازي پيرامون خود بپردازند و خيلي زود متوجه مي شوند که افراد و حيوانات ديگري نيز در مزارع و روستاهاي مجاور توانسته اند از انفجار جان سالم به در ببرند. با گذشت زمان و پيشروي داستان، سر و کله ي نجات يافتگان بيشتري پيدا شده و بعضي از آن ها با خود، مرگ و ويراني را براي اين اجتماع نوظهور به ارمغان مي آورند. يکي از چالش هاي اصلي اين جامعه ي در حال گسترش، مقابله کردن با تهديد فزاينده ي يک حکومت ديکتاتوري است که توانسته با کمک شورشياني غارتگر، روستاي همجوار آن ها را تصرف کند.

اين با ما نيست که بگوييم زنده خواهيم ماند يا خواهيم مرد. آدم براي اين زنده است که به زندگي ادامه دهد. زندگي مثل کار مي ماند، پس بهتر اين که آن را به انجام رساند نه اين که هر جا مشکل شد نيمه کاره ولش کرد.