دربارهی سكوت بردهها
قسمت هايي از کتاب سکوت برده ها (لذت متن)
ليلا : تهديدش کن. امير : من؟ ليلا : نه من؟ ببينم تو مي توني حامله بشي؟ امير : نه. ليلا : خب، اون وظيفه ي تاريخي منه و اينم وظيفه ي تاريخي توئه. امير : وظيفه ي تاريخي من؟ ليلا : يه چيز مي کشي رو سرت که لو نري. چنگيز : من يه کلاه کاسکت دارم. ليلا : کلاه کاسکت رو مي ذاري رو سرت و تهديدش مي کني. امير : نه. ليلا : اون بايد بفهمه که چنگيز تنها نيست... يه خانواده داره... يه قوم پشت سرشه... امير : قوم... قوم چنگيز... ليلا : ببين من از کار چنگيز متنفرم... از خودش هم متنفرم... چنگيز : منم از خودم متنفرم. ليلا : همش دردسر ... همش نگراني... همش عذاب... تمام بدنم داره مي لرزه... اون... به خاطر تو دست به اين کار کثيف زد... ببينم... اوني که لت وپار ه اش کردي... يکي از همون بچه ها بود که به امير حمله کردن؟ چنگيز : آره. ليلا : مطمئني؟ چنگيز : اعتراف کرد.
كد كالا | 86364 |
قطع كتاب | رقعي |
تاريخ چاپ | 1399 |
ابعاد كتاب | 21 × 14 |
زبانها | فارسي |
انتشارات | افراز |
نويسنده | عليرضا كوشك جلالي |
تعداد صفحات | 112 |
نوع جلد | شوميز |
تاكنون نظري ثبت نشده است.