درباره‌‌ی بهشت گمشده

شيطان با بانگي چنان بلند که در سراسر ژرفناي دوزخ طنين افکنده گفت:«اي شاهزادگان، اي حاکمان، اي سلحشوران، اي گلهاي سر سبد آن آسماني که پيش از اين از آن شما بوده و اکنون از دستتان رفته است، آيا حيرتي چنين، ارواحي جاوداني را فرا تواند گرفت؟ يا شايد پس از خستگي هاي مصاف ، اين مکان را براي آسايش از تلاش دلاورانه ي خويش بر گزيده و خفتن در آن را چون در دره هاي آسمان شيرين پنداشته ايد؟ و يا آنکه در چنين نا بساماني سوگند خورده ايد که از در پرستش حريف پيروزي برآييد که اکنون به کروبيان، سرافين افکنده سلاح ، شکسته پرچم و کوفته تن خويش مي نگرد؟ اما زود باشد که وزيران چالاکش از دروازه هاي آسمان به وضع ممتاز خود پي برند و لا جرم فرود آيد تا بر سر ما که چنين «نالان و نزار افتاده ايم پاي نهند، و به تدوين صاعقه به بندمان افکند و در ژرفناي اين ورطه به زنجيرمان کشند بيدار شويد وبر پاي خيزيد وگرنه جاودانه از پا افتاده خواهيد ماند

آخرین محصولات مشاهده شده