درباره‌‌ی پلكان (نمايشنامه)

صبح تابستان گذشته پستچي ما بسته اي براي من آورد. بسته آلبوم کوچکي بود و نامه اي به اين مضمون: «... نويسنده اين سطور مايل است امضايش محفوظ بماند؛ اما براي رفع شبهه بدانيد که او يکي از دانشجويان سابق شما بوده است. و گمان مي کنم همين براي طرح مسأله کافي است. با اين همه نپرسيد که اين آلبوم چگونه به دست من رسيده يا که صاحب آن کيست؟ يک چهره! يک نام! چه فرق مي کند؟ او هم يکي است از خيل بي شماره مردم اين شهر؛ گياهان خودرويي که در سايه ريشه مي کنند، در دمه نور مي پژمرند و جز اين داستاني ندارند. آنچه براي من اين جا مطرح است، رشد ناموزون طبيعت است در متن زنده يک سلول، که بايد خردمندانه زير ذره بين تحليل قرار بگيرد. شما که در کلاس تان بارها از «مسخ دل» سخن گفته ايد، شما که به مرجعيت قلم اعتقاد داريد، نظري به آلبوم بيندازيد و چنانچه تحليل يا تفسيري روي عکس هاي آن داشتيد، مرا که اکنون معلم ساده اي در اين گوشه هستم، به پاسخي ياري کنيد. مشتاق و منتظر. رشت، صندوق پستي...» آلبوم را باز کردم. سه عکس بود در سه برگ.

آخرین محصولات مشاهده شده