دشوارترين ماموريت مونتالبانو، بازرس اهل سيسيل ايتاليا، زماني آغاز مي وشد که يک روز صبح از خانه خارج مي شود تا تني به آب بزند و افکار پليد و آزاردهنده اي را که تمام شب شکنجه اش کرده از ذهن بزدايد. همان وقت است که در آب هاي ساحلي جسدي را پيدا مي کند که ظاهرا مدت ها در آب ها سرگردان بوده. وقايع سياسي اخير ، رفتار سرکوبگرانه ي همکاران مونتالبانو در نيروي پليس و برخوردي که با مهاجران صورت مي گيرد، همه ي اينها دست به دست هم مي دهد و بازرس را در موجي از احساس تنهايي فرو ميبرد. احساس تنهايي و سرگشتگي بازرس زماني تشديد مي شود که پرونده ي جسد ناشناس را که در دريا پيدا شده، بدون اينکه کسي به فکر اجراي عدالت درباره ي او و پي بردن بعلت واقعي مرگش باشد، تنها با زعم اينکه يکي از صدها مهاجر غير قانوني است که قبل از رسيدن به مقصد در ميان امواج دريا جان سپرده به بايگاني سپرده مي شود. اما اين هنوز همه ي ماجرا نيست، اتفاق تلخ ديگري که در ظاهر ارتباطي با جسد ناشناس بازرس ندارد به او انگيزه مي دهد تا پرده از راز دو جنايت مخوب بردارد و ...