درباره‌‌ی موضوع مرگ و زندگي (آنچه در انتها از دستاوردهاي عشق و معنويت بر جاي مي‌ماند)

«خوان داويد نازيو» مرگ و فقدان انساني که عشق ما نثار اوست را به از دست دادن عضوي از بدن‌مان تعبير مي‌کند؛ ازدست شدن او گويي ازدست‌شدن دست يا پايمان است! با همان فروپاشي عصبي و تجربه‌‌اي شبيه به همان دردي که آدمي ممکن است هنگام ازدست دادن دست يا پايش احساس کند. حال تصور کنيم اگر پيش از آنکه به‌واقع دست يا پايمان را از‌دست بدهيم، از قريب‌الوقوع بودن اين مهم، اين فقدان، مطلع شويم، وضعيت ما چه‌گونه خواهد بود؟! ما چه‌گونه با ناپديد شدن عضوي از بدنمان، بخشي از جانمان و درد نامتصور اين ناپديدشدن در روح و جسم‌مان، مواجه مي‌شويم؟ ماجراي کتاب «مسئله‌ي مرگ و زندگي» نوشته‌ي «اروين يالوم» و «مريلين يالوم» از پيش‌آگاهي نويسندگانش از اين موضوع شروع شده است. مريلين به سرطان دچار مي‌شود و مرگش حتمي‌ست. زوج عاشق که ساليان سال را با عشقي عميق و محبتي ازلي زندگي کرده‌اند، حال مي‌دانند که يکي‌شان به ناچار، خيلي زود بايد از اين جهان درگذرد. زوج عاشق تصميم مي‌گيرند که هرآنچه از زندگي و مرگ مي‌دانند و از پس گذر ساليان به تجربه دريافته و به آن فکر کرده‌اند را بنويسند، آن‌هم درحالي‌که مرگ مريلين نزديک است. درميانه‌ي نوشتن کتاب است که مريلين درمي‌گذرد و براي اروين عاشق، اينک يکي هست که ديگر نيست! اين فقدان عظيم، براي اروين، نه عنصري بازدارنده، که نيرويي پيش‌برنده مي‌شود و او «مسئله‌ي مرگ و زندگي» را با ستايش بي پايانش از زندگي، عشق و البته ايمان به حتمي بودن مرگ، ادامه داده و به پايان مي‌رساند. همان‌طور که مريلين نيز باوجود آگاهي تمام و کمالش به حتميّت مرگي که هرلحظه به او نزديک‌تر مي‌شد، تا آخرين لحظه، دست از زندگي کردن برنداشت، اروين هم به مدد همين عشق به مريلين و به زندگي، در فقدان معشوق دست از زندگي برنمي‌دارد و بر اهميتش پافشاري مي‌کند؛ «مسئله‌ي مرگ و زندگي» ماحصل اين پافشاري بر عشق، بر زندگي و بر پذيرش ناگزيري مرگ است که قسمي از اين زندگي‌ست و البته عمل کردن به رسالت عظيم نويسنده و درمانگري که مي‌داند بايد اين تجربه‌ها را با جهان درميان بگذارد.

آخرین محصولات مشاهده شده