درباره‌‌ی فيلا دلفيا من دارم مي‌آم

از آغاز قرن بيستم، نمايش ايرلند پر از مردمي است که خانه‌به‌دوشي و مهاجرت براي آن‌ها تبديل به وضعيتي شده که در مقابل آن، جز اينکه به‌نحوي بي‌پايان و معمولا با خودشان درباره‌اش حرف بزنند، کار ديگري از دستشان بر‌نمي¬آيد. خانه‌به‌دوش¬هاي ييتس و سينگ و بکت، زاغه‌نشينان اوکيسي يا بي‌ين با مهاجران فريل شباهت¬هاي خانوادگي دارند. برايان فريل از نخستين روزها، در چند نمايشنامه، به موضوع مهاجرت و تبعيد پرداخته است. شخصيت‌هاي اين نمايشنامه نيز در ميان ضرورت ترک ايرلند براي زندگي بهتر و ماندن در سرزميني که بازمانده از تمدني باستاني است و آن¬ها عاشق آن هستند دوپاره شده‌اند. اين دوپارگي را فريل در اين نمايشنامه با گفتگو بين دو پاره‌ي دروني و بيروني شخصيت اصلي نمايش نشان مي‌دهد. او بارها به نخستين بند نوشته‌ي ادموند برک خطاب به نظام کهنه‌ي فرانسه اشاره مي‌کند که در ???? توسط شخصي ايرلندي براي ضديت با پايتخت سطحي جهان مدرن نوشته شده است: «اکنون شانزده هفده سالي از وقتي مي‌گذرد که ملکه‌ي فرانسه و سپس دوفينس را در ورساي ديدم...» او با اين تلميح به اين واقعيت اشاره مي‌کند که بالي‌بگ، دهي که گري اودانل مي‌خواهد آن را ترک کند، درواقع بازمانده‌اي از تمدني باستاني است و دنياي نو، هرچند ممکن است وحشي به نظر برسد، تمدني ايرلندي - آمريکايي است. اين دوگانگيْ فاجعه¬ي انسان معلق امروز است.

آخرین محصولات مشاهده شده