درباره‌‌ی ترلان

ترلان سرش را تکان مي دهد. به همين سادگي کلمات محکم و آشناي زندگي اش بي مصرف شده بودند. به درد نوشتن انشاي سوزناک مي خوردند ولي به کار توضيح زندگيجديدش نمي آمدند. زندگي اش عوض شده بود و کلماتش نه. کلمات عاريه ي جديدي را در اختيارش گذاشته بودند اما آنها مثل مورچه هاي سياه از سر و رويش بالا مي رفتند، گوشت تنش را گاز مي گرفتند و عذابش مي دادند. بايد به رعنا بگويدکه کلمات خودش را مي خواهد، کلماتي که مثل گياهاني ترد و نازک با دست هاي خودش پرورده باشد. مال خودش باشد.

آخرین محصولات مشاهده شده