درباره‌‌ی هفت پيكر نظامي گنجه‌اي

روزي از طالع مبارک بخت/ رفت بهرم گور بر سر تخت/ هرکجا شاه و شهرياري بود/ تاج بخشي و تاجداري بود/ همه در زير تخت پايه شاه/ صف کشيدند چون ستاره و ماه/ شه زبان برگشاد چون شمشير/ گفت کاي مير و مهتران دلير/ لشگر از بهر صلح بايد و جنگ/ کاين نباشد چه آدمي و چه سنگ/ از شما کيست کو به هيچ نبرد/ مرديي کان ز مردم آيد کرد/ من که از دهر بر گزيدمتان/ در کدامين مصاف ديدمتان/ کامد از هيچکس چنان کاري/ کايد از پر دلي و عياري / از سر تيغتان به وقت گزند/ بر کدامين مخالف آمد بند/ يا که ديدم که پاي پيش نهاد/ دشمني بست و کشوري بگشاد/ اين زند لاف کايرجي گهرم/ وان به دعوي که آرشي هنرم/ اين ز گيو آن ز رستم آرد نام/ اين نه کنيت هژبر و آن ضرغام/ کس نديدم که کارزاري کرد/چون گه کار بود کاري کرد / خوشتر آن شد که هرکسي به نهفت/ گويد افسوس شاه ما که بخفت/ مي خورد وز کسي نيارد ياد/ از چنين شه کسي نباشد شاد/ گرچه من مي خورم چنان نخورم/ که ز مستي غم جهان نخورم

آخرین محصولات مشاهده شده